« مهر پدری »

 

 

« پدر»

حس می کنم عشقی درونم شعله ور شد

سرمای دردی کهنه در من بی اثر شد

چیزی شبیه یک سلام گرم و ساده

با حجم سنگین سکوتم همسفر شد

بعد از شکست انتظاری تلخ و شیرین

گام تپشهای دلم آهسته تر شد

شوری طنین گریه یی میلاد مهری

نقش چروک خسته چشمی که تر شد

در تیتر روزنامه نوشته با خط سبز

مردی پس از بیست و دو سال آخر پدر شد